- جان باز
- کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
معنی جان باز - جستجوی لغت در جدول جو
- جان باز
- کسی که جان خود را فدا کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
فداکاری، دلیری، شجاعت
کاسه گردان، حقه باز، متقلب
خانه و حفاظ جان پناه
خانه و حفاظ
جان پناه، پناهگاه، غار یا حفره ای در کوه و بیابان که از سرما به آن پناه ببرند
کسی که با جان خود بازی می کند
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
آب حیات
رقاص، پاکوب
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد، چاپلوس، متملق، چرب سخن
سجاده، جامه ای که در آن مهر و تسبیح نهند برای نماز گذاردن
دلیری، مردانگی
سوزناک
روح خالص و نا آلوده
مضطرب، بی قرار
بخشنده جان حیات دهنده زنده کننده (غالبا صفت خدای تعالی آید)
محل اقامت، خانه سرا منزل
ناتوان و عاجز کننده و سست و ضعیف کننده
باز سفید و چست و چالاک و شکاری
کسی که در قمار اسباب خانه و مالکیت خود را ببازد
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
کسی که قاب بازی کند، بجول باز
آنکه یا آنچه جان را بسوزاند، سوزناک
آنچه روح و روان را نشاط و آرامش بدهد
جای اقامت، محل اقامت، خانه، سرا، منزل
آنچه باعث نشاط شود، آنچه به انسان روح و روان و نشاط بدهد
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، جان افزا، چشمۀ خضر، شربت خضر، عین الحیات، ماالحیاة، آب خضر، چشمۀ حیات، شربت حیوان، چشمۀ حیوان، آب حیات، چشمۀ الیاس، چشمۀ نوش، آب بقا، نوشاب، آب حیوان، چشمۀ زندگیبرای مثال جهان دار یزدان گوای من است / که دیدار تو جان فزای من است (فردوسی۲ - ۲/۷۵۸)
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، جان افزا، چشمۀ خضر، شربت خضر، عین الحیات، ماالحیاة، آب خضر، چشمۀ حیات، شربت حیوان، چشمۀ حیوان، آب حیات، چشمۀ الیاس، چشمۀ نوش، آب بقا، نوشاب، آب حیوان، چشمۀ زندگی
فداکاری، ازجان گذشتگی، کنایه از بندبازی
پاک باخته، کسی که در قمار تمام دارایی خود را ببازد، کنایه از کسی که با نظر پاک به معشوق خود می نگرد، عاشق صادق، شخص وارسته، زاهد و تارک دنیا، برای مثال تمنی کند عارف پاک باز / به دریوزه از خویشتن ترک آز (سعدی۱ - ۵۶)